کمپوزیسون عکس به وسیله ی سطح‌ها

بطوریکه همه میدانیم، «تصویر یا عکس» عبارت از رسم موضوعی است بر روی یک سطح هموار و مسطح. این عرضه و نمایش باید محتوی و معنایی داشته باشد. تنها طرز دید هنری کافی نیست و یک تصویر نباید فقط فهم و شعور را تحریک کند، زیرا که در وهله ی اول برای نگاه کردن و دیدن به وجود آمده است.

 برای ارضای چشم شرائط چندی لازم است که در میان آنها تأثیر «لکه»ها را نیز به شمار میآورند: منظور تحریکاتی است به وسیله ی سطح‌های روشن و تیره، بزرگ و کوچک، گرد و زاویه دار که به تماشاگر انتقال می‌یابد ودر او احساساتی برمیانگیزد.

سطح‌های بزرگ و کوچک

موضوعی که در میان چهار خط میدان تصویر محدود شده از سطح‌های کوچک و بزرگ ترکیب یافته که بعضی از آنها مربوط به اشیا است و برخی دیگر به زمینه تعلق دارد. لازم است قبلاً در نظر داشت که هر «لکه» در تأثیر کلی تصویر، در جهت مثبت یا منفی، سهمی دارد و هیچیک از آنها قابل چشم پوشی و صرفنظر نیست. چه بسا یک «لکه»ی بسیار کوچک که در جای مناسب و خوبی قرار گرفته باشد میتواند معجره کند، در حالیکه اگر در جای بد و نامناسب واقع شود قادر است تمام تصویر را بهم بزند. ارزش نهایی یک لکه ی جزئی را نمیتوان بدقت سنجید، اما در مورد ارزش تصویر کل بآسانی میتوان قضاوت کرد.

این نکته غیرقابل انکار است که لکه‌های بزرگ بیشتر از لکه‌های کوچک وزن دارند و توجه تماشاگر را از لحظه ی اول بسوی خود جلب کرده و در روی خود نگه میدارند. بنابراین بی تفاوت نخواهد بود اگر در ترکیب تصویر از لکه‌های بزرگ بیشتر از لکه‌های کوچک استفاده شود. لکه‌های بزرگ احساس آرامش و سکون برمیانگیزند، زیرا که چشم و نگاه را خسته نمیکنند و به آن راحتی می‌بخشند. درک و ضبط آنها نیز سهل تر است. لکه‌های کوچک بندرت میتوانند نسبت به بزرگترها برتری پیدا کنند، مگر اینکه در سایه‌ی داشتن کنتراست و تضاد قدرت خودنمایی داشته باشند و یا بطور واضح و آشکار در جایی از تصویر واقع گردند.وقتی تمام تصویر را شغال کنند مسلماً نمیتوان آنها را نادیده گرفت. در اینصورت احساسی از حرکت، حتی تلاطم آشفتگی و پراکندگی، ایجاد میکنند. برای درک این مسئله میتوان «عمل و مکانیسم دیدن» را به خاطر آورد که جهت ارزیابی و تقویم مجموعه،چشم را مجبور میکند تا از لکه یی به لکه ی دیگر بجهد.

 

تغییر سریع تأثیرات فرم، بعد، رنگ و همچنین ارزش و اهمیت و کمیت آنها به مخیله ای تماشاگر انتقال میبابد و این اختلاف و تنوع به آشفتگی و تلاطم تبدیل میگردد. اگر تأثیرات و احساسات خود را به هنگام تماشای یک عکس، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم متوجه خواهیم شد که ابتدا نگاه شروع میکند به آشنایی یافتن با مجموعه ای تصویر، اما به سهولت روی لکه‌های بزرگ بر میگردد و در آنجا مکث میکند. سطح‌های بزرگ بیشتر و طولانی‌تر از سطوح کوچک مورد توجه قرار میگیرد، یعنی در حقیقت کوچکترها بطور نامحسوس از نظر میگذرد.

 اگر در عکسی موضوع اصلی از زمینه آنچنان مسلم و بطرز قاطعی مجزا شده باشد که دور و بر‌‌ی‌ها در بوته‌ی فراموشی قرار گیرند کمال توفیق عکس را نشان میدهد. برعکس، زمینه ی مزاحم و چشم گیری که صریحاً خود را به تماشاگر عرضه میدارد و توجه او را از موضوع اصلی معطوف میسازد، بسیار نامطلوع است. قرار گرفتن «کوچک» و «بزرگ» در کنار هم، توجه را برانگیخته،‌کنتر ایت و تضاد خوش آیندی ایجاد میکند که به مجموعه ی کمپوزیسیون روح و حیات می‌بخشد و بجای تقارنی سخت و غیر قابل انعطاف، توعی زیبا و مطبوع میآفریند. این وضع، یعنی نزدیکی «کوچک و بزرگ» که موجب مقایسه میگردد و واسطه یی است میان سکون و حرکت، پیش از هر چیز با قدرت تمام توجه را به سوی قسمت مهم کمپوزیسیون تصویر جلب میکند.

از اینروست که عکاس همیشه سعی دارد مهمترین موضوع را در پلان اول تصویر جای دهد تا آنچه در اطرافش قرار دارد بشکل فرع و ضمیمه در آید و تابع موضوع اصلی باشد. طبیعی است که تعیین قواعد و دستورالعمل‌های قطعی در اینمورد ابداً امکان ندارد. زیرا گاهی امکان ساختن تصویری فقط با چند توده و لکَّه یبزرگ و سنگین وجود دارد که خود توفیقی در سادگی ترکیب است و برعکس، میتوان تصاویری تصور کرد که مرکبند از لکه‌های کوچک بسیار زیاد، که در عین حال، احساسی از «وحدت» Unite و «یگانگی» می‌آفریند. اما نباید کتمان کرد که طریق ی اخیر مستلزم قدرت و قابلیت استثنائی است زیرا بسیار امکان دارد که بجای وحدت و یگانگی چیزی بوجود آید که نام «سالاد لکه» برایش مناسب تر باشد.

 

فرم سطح‌ها

سطح‌هایی که تصاویر از آنها ترکیب مییابد نه تنها دارای ابعاد معینی است، بلکه شکل و فرم آنها نیز معین میباشد. درست است که به بعضی از این شکل‌ها، مانند دایره و بیضی و چهار گوش، اغلب بر خورد میکنیم معهذا تأثیر خاص و قدرت درخشندگی خود را حفظ میکنند؛ فرم‌های مدور محیطی مطبوع و دلپذیر بوجود میآورند، در حالیکه شکل‌های زاویه دار- مخصوصاً مثلث- القا کننده ی فعالیت است چنان بنظر میآید که با گوشه‌های مهاجم خود به کند و کاو و تجسس فضا میپردازند. اغلب این دو شکل در جوار هم قرار میگیرد و یا در هم می‌آمیزد، همدیگر را قطع میکند و بالاخره تشکیل گروه‌هایی را میدهد. مطالعه در مورد عمل کاراکترهای متضاد آنها بیهوده است زیرا در نتیجه ی اجتماع فرم‌های مزبور همواره چیز جدیدی بوجودمیآید و اطلاع دقیق از عملشان میسر نمیگردد.

در آفرینش یک تصویر، عجیب و قابل تحسین مینماید اینست که از ترکیب فقط چند فرم عادی و معمولی میتوان نتیجه‌های بیشماری بدست آورد. بطوریکه همواره با هم اختلاف داشته و معنا و افاده یی تازه ابراز کنند. در راه رسیدن بهدف، تنها با ترتیب و ترکیب‌های مشهور و معلوم سر وکار نداشته و به انواع فراوان دیگری که بسی عجیب و غریب، غیر عادی و نامأنوس با طبیعت و انسان است بر میخوریم و بدین ترتیب میلیون‌ها ترکیب جدید خلق میشود. بدون هیچ شک و شبهه، کمپوزیسیون‌هایی که با فرم‌های ساده بوجود آمده، توجه تماشاگر را بیش از انواع شلوغ و انباشته تحریک و بیدار میکند. وجه تمایز یک عکس حقیقتاً خوب در اینست که برای تأثیر نزدیک شدن به آن لزومی نداشته و از فاصله‌ی دورتری نیز میتواند مؤثر واقع شود. به عبارت دیگر پیش از آنکه جزئیات تصویر بنظر رسد حس کنجکاوی انسان بر انگیخته میشود.

برای تهیه ی تصویری خوب و جالب نباید بدنبال چیزهایی بود که دائماً در برابر چشمان هر کسی قراردارد، همچنین از ردیف کردن فرم‌هاییکه برای همه آشناست خودداری باید کرد. اما این بدان معنی نیست که فقط موضوع‌های دیده نشده برای گرفتن عکس خوب است. بلکه از ساده ترین و عادی ترین چیزهاییکه روزانه می‌بینیم میتوان تصاویری غیر منتظره و استثنائی گرفت؛ منتهی برای این کار لازم است متحمل رنج و زحمت شد و با تغییر «نقطه ی دید»- از قبیل بالاتر و پائین تر و نزدیک تر رفتن- زوایای ابتکاری و بی سابقه یافت. عکس باید توجه برانگیزد و اگر چنین نباشد در پایین حد خوبی قرار دارد. برای رسیدن باین نتیجه از هر وسیله باید کمک گرفت و استفاده کرد. بی آنکه به فراخی و دست و دل بازی «فرم‌ها» در خدمت گرفته شود، «گردی‌ها» در برابر «تیزی‌ها» «درازها» در مقابل «کوتاه‌ها» قرار گیرد بر انگیختن توجه ممکن و میسر نیست. با وجود تنوعات فرمهاییکه دور و بر ما را گرفته ایجاد و آفرینش کنتراست‌ها و تضادها محققاً مشکل نیست.

بهر حال باید به تماشاگر اختلافات بزرگی را عرضه داشت: اختلافاتی که در آخر حساب به «وحدت یا Unite» بیانجامد. چنین ترکیب و کمپوزیسیونی بطور وضوح بر خلاف ترکیبی است که از جمع کردن عناصر یکسان و همانند، چون ردیف ستو‌ن‌ها و نظایر آن، بوجود میآید. در اینجا قصد و اندیشه کاملاً متفاوت است؛ زیرا در کمپوزیسیون «شبیه‌‌ها» منظور ایجاد سکون و آرامش است نه ابراز حرکت. اما نباید تصور کرد که همیشه ردیف و صف بندی و تکرار عناصر یکسان، که در صورت امکان بطور قرینه نیز واقع شده باشد، از لطف و جاذبه محروم است.

 

 منبع:

 

نویسنده: هادی، ه.ش

نشریه: فرهنگ و هنر » هنر و مردم »

ارسال دیدگاه

ترجمه توسط تمپــــ‌ها